محمد

کاملا شخصی و بی محتوا !!!

محمد

کاملا شخصی و بی محتوا !!!

هوای تازه میخوام ........

بازم داره از زمین و آسمون بلای ناگهانی نازل میشه ! این معده درد لعنتی هم دست از سرم برنمی داره .
نه!!!!! به خودم قول داده بودم امواج منفی نفرستم . با شرایط خاصی که پیش اومده باید کنار بیام

گاهی اوقات تو خیابون به چهره افرادی که از کنارم میگذرن نگاه میکنم .
یکی شبیه خرگوش ! یکی دیگه شبیه موش ! دیگری شبیه اسب با صورتی کشیده و بلند ! یکی دیگه شبیه آهو ! یکی دیگه شبیه روباه ! و یکی دیگه شبیه سنجاب تند وتیز .
فقط با لباسی که به تن کردن و آرایشی که برای موها یا احیانا ریش و سبیل خودشون انجام دادن و یا در مورد خانومها با روسری های رنگارنگ و صورتی بزک کرده یابا چادرهای سیاه  . همه حیواناتی در قالب انسان . ( قطعا خودم هم یکی از همین ها هستم )
بعضی از افراد هم شبیه نباتات و گیاهان دیگه هستند مثل نخود فرنگی ! مثل باقالی ! مثل کدو تنبل . بعضی ها هم چهره شون شبیه نوک نون بربری یه !!!!! ( پف کرده و تپل  ) 
قصدم مسخره کردن اشرف مخلوقات نیست . 
اما ....
 زندگی سراسر مبارزه انسانها برای بقاست . مبارزه با همنوعان برای موندن . همه به دنبال سهم بیشتر از زندگی  .
غرض اینکه :
خانومها  ! آقایون !
همه مون به روز همیم .
 اگه توان داشته باشیم دنیایی رو به آتش میکشیم .
آب نیست والا شناگرای خوبی هستیم !!!!!!!

عجب هوای سردی !!!! این شعر از مهدی اخوان ثالث هست که حدود ۱۲ یا ۱۳ سال پیش هم یه بخشهایی از اون توسط استاد شهرام ناظری خونده شد .

 زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد  کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی

 به اکراه آورد دست از بغل  بیرون

 که سرما سخت  سوزان است

نفس ،  کز گرمگاه  سینه می آید  برون ،  ابری شود  تاریک

 چو دیدار  ایستد  در پیش چشمانت

نفس کاین  است ،  پس دیگر چه داری  چشم

ز چشم  دوستان  دور یا نزدیک ؟

 مسیحای  جوانمرد من !  ای ترسای  پیر پیرهن  چرکین

هوا بس  ناجوانمردانه  سرد است ... آی

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم  را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش  مغموم

منم من ،  سنگ تیپاخورده ی  رنجور

 منم ،  دشنام پس آفرینش  ،  نغمه ی ناجور

نه  از رومم ،  نه  از زنگم ،  همان بیرنگ  بیرنگم

بیا بگشای  در ،  بگشای ،  دلتنگم

حریفا !  میزبانا !   میهمان  سال و ماهت  پشت  در چون موج  می لرزد

 تگرگی  نیست ،  مرگی نیست

صدایی  گر شنیدی   ،  صحبت  سرما و دندان است

من   امشب  آمدستم  وام بگزارم

 حسابت  را کنار جام  بگذارم

چه  می گویی  که بیگه شد ،  سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت  می دهد ،  بر آسمان  این  سرخی  بعد از  سحرگه نیست

حریفا !  گوش  سرما برده است این ،  یادگار  سیلی  سرد زمستان است

و قندیل  سپهر  تنگ میدان ،  مرده یا زنده

به تابوت  ستبر  ظلمت  نه توی  مرگ اندود ،  پنهان است

حریفا !  رو چراغ  باده  را بفروز ، شب  با روز یکسان است

سلامت  را نمی خواهند  پاسخ  گفت

هوا دلگیر  ،  درها  بسته ،  سرها  در گریبان ،  دستها  پنهان

نفسها  ابر ، دلها خسته  و  غمگین

درختان  اسکلتهای  بلور آجین

زمین  دلمرده ، سقف  آسمان کوتاه

غبار آلوده  مهر و ماه

زمستان است

گزیده ای از یکی از اشعار وحشی بافقی

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست ترا التفاتی به اسیران بلا نیست ترا
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا با اسیر غم خود رحم چرا نیست ترا
فارغ از عاشق غمناک نمی‌باید بود جان من اینهمه بی باک نمی‌یابد بود

شب به کاشانه‌ی اغیار نمی‌باید بود غیر را شمع شب تار نمی‌باید بود
همه جا با همه کس یار نمی‌باید بود یار اغیار دل‌آزار نمی‌باید بود
تشنه‌ی خون من زار نمی‌باید بود تا به این مرتبه خونخوار نمی‌باید بود
من اگر کشته شوم باعث بدنامی تست موجب شهرت بی باکی و خودکامی تست

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم عاجزم چاره‌ی من چیست چه تدبیر کنم
مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تو به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تو
از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تو داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تو
خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تو از برای تو چنین زارم و می‌دانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز
از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر می‌کنی از پیش نظر خواهم رفت گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت نیست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفای تو من زار چو رفتم ، رفتم لطف کن لطف که این بار چو رفتم ، رفتم

چند وقتی دارم در مورد مذهب مجددا فکر میکنم .  شاید یک سال پیش احساس زیاد خوبی نسبت به مذهب نداشتم . تا اینکه با کسی آشنا شدم که تعریف دیگه ای رو از مذهب  داشت . واقعیتش بقدری به شخص خودش اعتقاد داشتم که وقتی از مذهب صحبت میکرد قبولش میکردم . نمیدونم شاید هم به دلیل این بوده که من نسبت بهش ارادت خاصی داشتم . تا اینکه شرایطی پیش اومد و دیدم نه اصلا اینطور هم که میگفت نیست . آدما چه مذهبی باشن چه غیر مذهبی باشن با تغییر شرایط ٬ تقییر میکنن . بنابر این الان مطمئن شدم که مذهب فقط سپر بلای یه عده شده و اصولا مذهب ساخته ذهن بشر ه . یه نوع خیال پردازی ٬ و مستمسکی برای پوشش بعضی کار ها .
تعریف من از مذهب انسانی :
۱- صداقت در گفتار ۲- صداقت در عمل ۳- خیر خواهی ۴-عدم ظلم به همنوع ۵- محبت واقعی و بدون کلک ۶- ....
البته مطمئن نیستم تمام همین خصوصیات رو خودم هم داشته باشم ٬ اما ایده آل ها اونای بود که گفتم . مذهب واقعی بنظرم باید اونا باشه .
اما در مورد خدای بیچاره :
خودش هم از خلقتی که کرده حیرون مونده (( انسان ))
من نمیدونم این خدای بیچاره رو چرا اینقدر اذیتش میکنن . آخه یکی نیست بگه مگه همه نمیگن خدا نیازی به کسی یا چیزی نداره . پس چرا شب و نصفه شب و صبح زود بیچاره رو از خواب بیدارش میکنن و یه مشت حرفهای تکراری تحویلش میدن .
به نظره شما این درسته ؟
خدا نیازی به این چرندیاتی که بعضی از آدما هر روز به زبان عربی میگن نداره .
خدا هم نیاز به محبت داره نه حرفهای تکراری که مطمئنم بعضی ها حتی معنی اون هم نمیدونم .

دیشب بعداز مدتها ٬ خاک روی این گیتار بیچاره رو پاک کردم . فکر کنم اونم دیگه از بس این سیمای نازنینشو کشیدم و ضربه زدم از من خسته شده . البته خب حق داره چون گیره منه ناشی افتاده !
مجددا میخوام براش وقت بزارم تنها کسی که میشه عاشقش شد اونه . تنها کسی که با صدای نازنینش باهات صحبت میکنه اونه .
بد جوری دلم براش تنگ شده بود . فراموشش کرده بودم . بیچاره گیتار من !
این روزا بهش احتیاج دارم . خیلی دوسش دارم . میخوام خودمو عاشقش کنم .
فکر میکنم تنها کسی که تنهایی منو پر میکنه اونه .
دور برم پر آدمه ها ولی نمیدونم چرا نمیخوام با هاشون حرف بزنم . انگار کسی حرف منو نمی گیره یا نمیدونم شاید من مرخی حرف میزنم !
 خودمو گیتار رو عشقه بی خیاله بقیه .