روزگار عجیبی ست نازنین
با خودم فکر میکنم که حق به جانب کیه؟
من یا شما یا اونا یا اون ؟ کدومشون ؟
همه مون حق داریم مسیر زندگی مون رو خودمون انتخاب کنیم . مسئولیت خوب یا بدش هم به عهده خودمونه.
نباید کاسه داغ تر از آش بشیم .
هر کسی مظروف به ظرف خودشه .
عوض کردن آدما یا به زعم بعضیا ایجاد تحول در دیگران جز با خواست و درک طرف مقابل ،غیر ممکنه .
چه باید کرد ؟
همینه که هست !
یا بقول آذربایجانی ها : اله بو دی که وار ( البته من ترک نیستم)
باید با همین شرایط کنار اومد .
نا گفته نماند که کنار اومدن با شرایط فقط و فقط در مورد طرفهای متقابل صادق هست نه اینکه با هر شرایطی کنار اومد .
از اینکه بازم بعضی از جملات مربوط به هم نمیشه عذر خواهی میکنم .
مثل قرآن نوشتم . که هرچی معنی های فارسی اون رو میخونی چیزی متوجه نمیشی! ( مذهبی های عزیز دل خور نشن . رابطه من با خدا خیلی دوستانه است . )
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا | عمر دوباره شد نفس واپسین مرا | |
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام | وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا | |
چون برکنم ز سینهی سیمین دوست دل | که ایزد نداده است دل آهنین مرا | |
گفتم به چشم عقل نیفتم به چاه عشق | بستی نظر ز نرگس سحر آفرین مرا | |
در وعدهگاه وصل تو جانم به لب رسید | امید مهر دادی و کشتی به کین مرا | |
زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل | آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا | |
با آن که آب دیدهام از سر گذشت باز | خاک در تو پاک نگشت از جبین مرا | |
نازم خیال خاتم لعلت که همچو جم | آفاق را کشید به زیر نگین مرا | |
داد آگهی ز خاصیت آب زندگی | زهری که ریخت عشق تو در انگبین مرا | |
گشتم نشان سخت کمانی فروغیا | یا رب مباد چشم فلک در کمین مرا |
فروغی بسطامی