سال نو کم کم تو راه و همه احتمالا تکاپوشون تموم شده و منتظرن تا لباسایه نو رو تن کنن و به خونه اقوام و دوستان سربزنن . لباس نو و وسایل نو خریداری شده مبارک .
سال ۸۶ سال نسبتا خوبی از نظر مالی بود . اما از نظر روحی مزخرف ترین سالی بود که طی شد . دل خوش که نباشه هیچ چیزی ارزش نداره . خیلی از حرفها تو دل خفه شده و نمیشه بیان کرد . در وبلاگ هم باید ملاحظاتی رو در نظر گرفت و نمیشه بی پروا همه چی رو گفت . دلیلش هم نمیشه گفت !
سال دیگه جای من از اینجایی که هستم تغییر میکنه و قراره به اصطلاح ارتقای شغلی پیدا کنم . احتمالا دیگه نتونم تند تند بیام تو وب یا مثلا به دوستان سر بزنم . قراره کارم چند برابر شه و چند نفری هم با من همکاری کنن . خدا بخیر کنه .
چون ممکنه تا ۵ یا ۶ فروردین نتونم چیزی اینجا بنویسم پیشا پیش سال نو رو به همه شما عزیزان تبریک میگم و براتون از خدا اول سلامتی و بعد خوشبختی میخوام . اگه در سال گذشته موجب آزار کسی بودم منو ببخشه و اگه اون بوده من میبخشمش .
این شعر فریدون مشیری رو که توسط محمد نوری خونده شده خیلی دوسش دارم فکر کنم قبلا هم اینجا گذاشتمش :
به پیش روی من، تا چشم یاری می کند، دریاست !
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
درین ساحل که من افتاده ام خاموش،
غمم دریا، دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست !
*****
خروش موج، با من می کند نجوا،
که : - « هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت !
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... »
*****
مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست ،
امید آنکه جان خسته ام را ،
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
روزهای پر مشغله و شلوغی رو پشت سر میگذاریم . سالهای گذشته ماه اسفند رو خیلی دوست داشتم اما امسال هیچ حس خاصی نسبت بهش ندارم . ای کاشک زودتر این چند روز هم تموم شه و بتونیم تو ایام عید استراحت کنیم . نمیدونم چرا مردم با هم مسابقه گذاشتن ! همه در تلاشن که اوضاع رو به نفع خودشون تغییر بدن . چشم و هم چشمی ها نسبت به گذشته چند صد برابر شده . امسال عید باید منتظر تغییر و تحول کلی در وضع خونه زندگی دوستان و آشنایان باشیم . مبارکه ایشاله . همه رو این حکومت مذخرف رو دور تند گذاشته !!!!
شاد باشیم و به سرعت خودمون اضافه کنیم !
بیمارستان مادرم رو عوض کردیم . فعلا تو خاتم بستری شده و احتمالا تا فردا مرخص میشه . دکتر جراحش نسبت به شیمی درمانی که تو شرکت نفت انجام شده مشکوکه . چند روز پیش که حالش خیلی بد بود با دکتر آنکولوژیست نفت که صحبت میکردم گفت کاری نمیشه براش کرد و فقط اقدامات نگهداری رو پی بگیرید . اما دکتر جراحش نظرش این نیست و میگه درست میشه . تا ببینیم خدا چی میخواد فعلا برادر بزرگم دنبال کارشه .
مادر طاقتش تموم شده . مدام طلب مرگ از خدا میکنه . نمیدونم باید چکار کنیم . رضایت بدیم بیاریم خونه تا از شدت درد تموم مشه همه چی ؟ یا بزاریم دکترا ادامه کار رو که تا الان نتیجه خاصی نداشته پی بگیرن ؟ دیشب با التماس ازم میخواست که منو از بیمارستان ببرین دیگه نمیتونم ادامه بدم . رگها دیگه جواب نمیده و قراره رو سینه ش شالدون بذارن که مستقیم به رگ اصلی وصل شه . داروهای شیمی درمانی اثرخاصی بر روش نداشته .
نمیخواستم دیگه راجع به این موضوع چیزی بنویسم اما نشد . این وضعیت جزئی از زندگیمون شده . دارم میرم بیمارستان ببینم چه باید کرد . برای مدتی نمیتونم نه به کسی سر بزنم نه خودمم بیام اینجا . بریدم !