ای ساحل آرامشم
سوی تو پر میکشم
از دوریت در آتشم
*************************************************************
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید
زیاد حالم خوب نیست . راستش یه دو سه روزی هست که بخاطر مسمویت غذایی که از سر خوردن یه پیتزا به سرم اومده ، رو برا نیستم .
حداقل ۱۵ ساله که مشتری این پیتزا فروشی هستم اما برای اولین بار دچار مشکل شدم . جالبه که از تو اون جمعی که از پیتزا خوردیم فقط من مریض شدم !
واقعا نمیدونم الان چی باید اینجا بنویسم . زندگی که خیلی ساده و بی هیچ پستی و بلندی در حال حرکته .
چیزای زیادی میخواستم بگم اما صلاح دیدم که چیزی نگم !!!
اول بسیار خوشحالم که یه دوست قدیمی بلاخره پس از کلی فراز و نشیب ظاهرا که به سرو سامون رسید و رفت سر خونه زندگی جدید . آرزوی موفقیت براش دارم . منو که کشت اما انشالله که با موفقیت به پیش بره و دست از ماجرا جویی برداره . و اینکه ارزش هر چیزی رو در موقعیتی که اون چیز یا شخص داره بدونه . اینا رو اینجا مینویسم چون میدونم این دور و ور پیداش نمیشه . امیدوارم دلم براش تنگ نشه ! مطمئنم که نمیشه !
دوم اینکه امتحانات خوشبختانه به خوبی و خوشی در حال تموم شدنه و من یه نفس راحت میکشم . تا ترم بعد هم که خدا بزرگه !!!!!
سوم اینکه از خدای مهربون به دلیل اینکه بدون هیچگونه چشم داشتی ، همیشه در کنارم هست تشکر میکنم . و ازش میخوام مثل همیشه منو از دست شیاطین انسان نما که خودش اونا رو آفریده دور نگه داره .
چهارم اینه که .......................نه بعدا که شد میگم .