تو مسابقه زندگی کسانی موفق اند که دل رو رها کنند و بیشتر به واقعیت موجود که اون هم چیزی جزء پول نیست ، بپردازند .
اما اگه کل زندگی واسه دل باشه تکلیف چیه ؟ اینکه از زندگی بعنوان مسایقه یاد میکنم لازم به توضیح نداره . نباید فراموش بشه که تو این مسابقه دو ، نباید پا رو سروکله آدمای ناتوان گذاشت . آدمایی که نمی تونن از حقشون دفاع کنند . سر و زبان درستی ندارن و قانع اند . تنها چیزی که می تونن انجام بدن اینه که کز کنند و اگه کسی ندیدشون گریه کنند !
همه چی روبراست .
امروز سالگرد فوت پدرم هست قرار گذاشتم بعداز ظهر برم بهشت زهرا .
آدم مهربونی بود با اینکه زیاد اهل حرف زدن و سرو صدا کردن نبود اما محبتش واقعی بود . از هیچ تلاشی برای کمک به بچه هاش کوتاهی نکرد .
به مظلوم بودن تو فامیل و در و همسایه معروف بود . وقتی فوت کرد ۵۷ سالش بود و سه سال از ناراحتی کلیه و دیالیز هفته ای ۳ بار رنج برد .
یادش گرامی...
این زیر فال شب یلداست .
خیلی خوش گذاشت جای دوستان گل و بلبل خالی .
پذیرش آدما با تمام مسائل و مشکلاتشون ، مثل بلند کردن در خیبر توسط علی میمونه که فکر کنم طفلی واسه اینکه ضایع نشه زیر سنگینی اون خورد شد اما صداش در نیومد . اما آخه واکنش منفی نشون دادن به چیزی که جزء موارد شخصی هر کسی هست ، عاقلانه بنظر نمیرسه ضمن اینکه آروم آروم راه دروغ رو باز میکنه . یه موضوع دیگه ای هم هست ، باید از خود محافظت کرد که این نوع برخورد به بی تفاوتی و باری به هرجهت شدن ختم نشه . کسی چه میدونه شاید این روش هم جواب بده . میده ؟؟ نمیدونم !
البته اهمیتی نداره موضوع اینه که سعی میشه طور دیگه ای هم فکر کرد و عمل کرد اما اون حس بده که همون بی تفاوتیه سایه ش سنگینی میکنه و منجر به افسردگی میشه . این قسمت قضیه هنوز مشکل داره . (( هول شدم چایی پرید تو گلوم )) چون اصلا این یکی با روحیه من سازگاری نداره . میشه گفت خطاهای آدما رو فقط باید بخشید . اول بخاطر خودمون و بعد بخاطر خودشون . اما بی تفاوتی هرگز .... چون اساسا" این حس بشدت قابل انتقاله و نباید کاری کرد اون طرف هم به این حس مبتلا بشه چون اولین کسی که لطمه میخوره شخص شخیص خودمون هستیم ( متاسفانه ) .
تازگی شعر فاصله ها سیاوش قمیشی که فکر کنم ماله ساله 55 یا 56 باشه پیدا کردم . منو یاده بچه گیم انداخته و (( نوشین )) دختر همسایه که اون موقه هم بازیم بود .
اینم بگم تموم :
((یکی ازویژگیهای یک مدیر روابط عمومی داشتن شخصیتی ترغیبی است )) آقا اگه ما بخوایم این اصل و ویژگی رو نداشته باشیم باید چیکار کنیم . خفه شدم از بس درد و دل اینو اونو گوش دادم و براشون واقعا" غصه خوردم . یکی این آخری میگفت تو مثل برادر من هستی واز یه برادر هم خوب تری !! من به تو احتیاج دارم !؟ تو دلم تا تونستم بهش ناسزا گفتم . من نمیخوام برادر تو باشم من میخوام همون جوری که من تو رو دوست دارم تو هم دوست داشته باشی نمیخوام سنگ صبورت باشم چون اصلا من سنگ نیست . من آدمم و نفس میکشم حس دارم با سیب زمینی هم نسبتی ندارم . دلم میخواد حرفمو بزنم بگم حالم از همتون بهم میخوره . همتون دارین زندگیتونو میکنین و لذت میبرین و من فقط برای روز مبادا م . اما به دلایل زیادی نمیشه به این صراحت حرف زد . آخه بلاخره تکلیف رو در وایستی و از این حرفا چی میشه !!!؟؟؟
اینم :
(( همدیگرو دوست داشته باشیم و محبت کنیم اما با محبت بند نسازیم ))