-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفند 1385 12:20
همچون پرنده که با شکوه به پرواز در می آید بال می کشاید و پرواز کنان می گذرد می چرخد و آرام بر هوا می لغزد آدمی را نیز هوای پرواز در سر است تا دور شود راهش را بیابد و در آرامش به جست و جو پردازد . همچون پرنده که بر زمین می نشیند بال جمع میکند دانه بر می چیند به تور صیاد و دام خطر می افتد آدمی نیز باز می گردد آماده تا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمن 1385 10:47
این روزا ساعت کاریم شده ۸ صبح تا ۲ بامداد !!! تا نفس هست زندگی باید اگرچه فشار زیادی چه از نظر فکری و چه از نظر جسمی رو هست اما خدا رو شکر همه چی روبراست .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمن 1385 10:41
آروم آروم حال و هوای عید و بهار به مشام میرسه . همه در تکاپوی خرید و نو نوار کردن وسایل خونه هان . این یه ماه قبل عید رو خیلی دوست دارم . یادم میاد زمانی یه بچه دبستانی بودم هر روز پای تخته سیاه کلاس تعداد روزایی که به عید مونده بود مینوشتم . تو مدرسه از بچه هایی که خونه واده هاشون استطاعت مالی نداشتن ثبت نام میکردن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمن 1385 13:08
روز پنج شنبه واسه ساختمونمون یه آگهی استخدام سرایدار داده بودیم . بگذریم از اینکه شاید 1500 تا تلفن و به اون سه خطی که داده بودیم ، شد . از ساعت 4 بعدازظهر جلوی در ورودی ساختمان غوغایی بود . شاید نزدیک به 70 یا 80 نفر آدم که تازه گلچین شده بودند و آدرس گرفته بودند و بیشتر شون با خانوم و بچه هاشون اومده بودند ، جلوی در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمن 1385 13:07
بنظر شما سکوت در مقابل تندی های اطرافیان کار درستی هست ؟ اگر هست چرا و اگر نیست چرا ؟ خودم بگم : اگه اعتراضی به نحوه بیان موضوعی که به ما مربوط میشه داشته باشیم دو حالت داره : 1- یا طرف بشدت با شما مقابله میکنه وسعی میکنه به شما تفهیم کنه که شما سخت در اشتباهید و موضوع به اون شکلی که شما تصور میکنید نیست . 2- یا بندرت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 دی 1385 15:30
واسه یه مدتی حس ش نیست و بروز کنم . به همین دلیل یه مدتی کرکره های اینجا میاد پائین تا بعد . دو تا دوست گرامی و محترم وبلاگی دارم که بهشون سر میزنم ( شاپرک و مینا ) . البته حال و احوالم خوبه خوبه فقط فعلا حس ش نیست . خدا نگهدار
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دی 1385 16:53
تو مسابقه زندگی کسانی موفق اند که دل رو رها کنند و بیشتر به واقعیت موجود که اون هم چیزی جزء پول نیست ، بپردازند . اما اگه کل زندگی واسه دل باشه تکلیف چیه ؟ اینکه از زندگی بعنوان مسایقه یاد میکنم لازم به توضیح نداره . نباید فراموش بشه که تو این مسابقه دو ، نباید پا رو سروکله آدمای ناتوان گذاشت . آدمایی که نمی تونن از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دی 1385 09:40
همه چی روبراست . امروز سالگرد فوت پدرم هست قرار گذاشتم بعداز ظهر برم بهشت زهرا . آدم مهربونی بود با اینکه زیاد اهل حرف زدن و سرو صدا کردن نبود اما محبتش واقعی بود . از هیچ تلاشی برای کمک به بچه هاش کوتاهی نکرد . به مظلوم بودن تو فامیل و در و همسایه معروف بود . وقتی فوت کرد ۵۷ سالش بود و سه سال از ناراحتی کلیه و دیالیز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دی 1385 11:08
این زیر فال شب یلداست . خیلی خوش گذاشت جای دوستان گل و بلبل خالی . روشنی طلعت تو ماه ندارد گوشه ابروی توست منزل جانم تا چه کند با رخ تو دود دل من شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری رطل گرانم ده ای مرید خرابات خون خور و خامش نشین که آن دل نازک گو برو و آستین به خون جگر شوی نی من تنها کشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذر 1385 11:37
پذیرش آدما با تمام مسائل و مشکلاتشون ، مثل بلند کردن در خیبر توسط علی میمونه که فکر کنم طفلی واسه اینکه ضایع نشه زیر سنگینی اون خورد شد اما صداش در نیومد . اما آخه واکنش منفی نشون دادن به چیزی که جزء موارد شخصی هر کسی هست ، عاقلانه بنظر نمیرسه ضمن اینکه آروم آروم راه دروغ رو باز میکنه . یه موضوع دیگه ای هم هست ، باید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آذر 1385 10:01
چرا آدما تا مادامی که چیزی رو دارن ارزش اون رو درک نمیکنن . وقتی که رفت ، بعد از گذشت زمان و تفکر بهتر، به آنچه که از دست رفته ، وقتی که همه چی تموم شده و دیگه نایی برای ابراز دوباره اینکه تو بهترین موجود روی زمینی ، نمونده . تازه متوجه میشن که هیچ چیز نمیتونه جای خالی اون رو پر کنه . زمان پشیمانی به آنچه که در گذشته...
-
مهدی اخوان ثالث
یکشنبه 5 شهریور 1385 15:09
خزانی پاییز جان ! چه شوم ، چه وحشتناک آنک ، بر آن چنار جوان ، آنک خالی فتاده لانه ی آن لک لک او رفت و رفت غلغل غلیانش پوشیده ، پاک ، پیکر عریانش سر زی سپهر کردن غمگینش تن با وقار شستن شیرینش پاییز جان ! چه شوم ، چه وحشتناک رفتند مرغکان طلایی بال از سردی و سکوت سیه خستند وز بید و کاج و سرو نظر بستند رفتند سوی نخل ، سوی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 مرداد 1385 13:03
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانا یا جان زتن بر آید . در مورد شعر حافظ همونطوری که همه میدونن ۳ دیدگاه وجود داره . عده ای میگن حافظ هر چی گفته از عرفان بوده و در مدح خدا . کلماتی نظیر شراب ُ یار ُ عشق و همه و همه منظور خدا هست و چیزهایی که مربوط به خدا میشه . عده ای دیگه اعتقاد دارن شعر حافظ زمینی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مرداد 1385 11:39
چند روزی مسافرت بودم . بجز تنهایی ها که حتی در جمع هم ولم نمیکرد ُ در مجموع خوش گذشت . چند شبی که اونجا بودیم . ۲ شب پشت سرهم خواب های پرت و پلا دیدم . باید بگم دلم بد جوری . نه . خیلی خیلی بد جوری تنگ شده . اما چاره ای جز این نیست . باید تحمل کنم تا این دوران سخت هم تموم بشه . خوشبختانه خبر میرسه که شرایط اونطرف هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1385 09:53
فقط در تنهایی انسان میتونه گذشته هارو مرور کنه و برای آینده تصمیم درست بگیره . اگر زمان به گذشته برمیگشت شاید شرایط الان اینجور نبود . نبود؟؟ نه بود ! فکر مینکم فرقی نمیکرد .
-
مملو از عشق !
سهشنبه 20 تیر 1385 09:32
خودت را مملو از عشق به همه کن. نشانه های پروردگار را در هر کسی، از جمله کسانی که یادگرفته بودی طردشان کنی، ببین . وین دایر جمله بالا رو خوندین ؟ قبول . خود رو باید مملو از عشق کرد . اما آخه چطور انسان میتونه پستی بعضی از آدما رو فراموش کنه و نشانه های خدا رو تو اونا پیدا کنه ؟ آدمایی که جز به خودشون به هیچ چیز دیگه ای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 تیر 1385 10:25
کرمان نامه روز پنج شنبه واسه یه کار اقتصادی رفتم کرمان . از قبل هم پرواز ساعت 8:30 رو رزرو کردم و برگشتم هم 20:30 همون روز بود . خب صبح تا ظهر که در گیر کار بودم ( اگرچه که نتیجه ای هم دربر نداشت ) اما از ظهر به بعد که بیکار بودم ، رفتم جاهای دیدنی این شهر تاریخی رو دیدم . * ماهان : مقبره ای به نام شاه نعمت اله ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خرداد 1385 09:45
کی این دیوار بلند بتونی بی اعتمادی فرو می ریزه ؟ میشه زمانی بشه که آدما همدیگرو دوباره دوست داشته باشند ؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 خرداد 1385 16:34
نکته اول : خداوند عالم عدده ای از مردم رو خلق کرده که فقط انرژی منفی منتقل کنند . شکل و شمایل این افراد معمولا زیاد عجیب و غریب نیست . شکلی به ظاهر شاد و بدور از هرگونه غم وغصه . اما به محض دیدن ما یه بند بد گویی از این و اون میکنن . از زمین زمان ناراضیند . تمام درهای دنیا رو بسته میدونن و خودشونو ( و گاها" مارو )...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خرداد 1385 09:13
تازه از مسافرت برگشتم و روحیه تازه ای پیدا کردم . آماده شدم که دوباره (( زین )) بهم ببند و چهار نعل بتازم !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 اردیبهشت 1385 09:46
گاهی فکر میکنم هیچ ابدیتی وجود داره ؟ آیا این ابدیت فقط و فقط در اختیار خداست ؟ حس میکنم همونطور که هر وجود زنده و غیر زنده ای در اثر گذر زمان تغییر میکنه حتی خدا هم تغییر میکنه . این تغییر رو تو آثاری که چشم میبینم ، کاملا حس میکنم . همومون داریم بزرگ میشیم . دیگه موضوعاتی که تا قبل خوشحالمون میکرد ، الان دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1385 08:14
دلم واسه اینجا خیلی تنگ شده . از بس که در گیر زندگی کوفتی شدم دیگه حتی خودم رو هم نمیشناسم .دلم واسه دوستام تنگ شده . بخصوص مینا جان .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 فروردین 1385 22:56
سال نو مبارک تو سال جدید آرزوی سلامتی و (( پولداری )) واسه همه دوستان دور و نزدیکم دارم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اسفند 1384 10:18
در تنهایی افکار غیر واقعی وبعضا بزرگتر از واقعیت آنچنان در تن و ریشه نفوذ میکنه که حتی نزدیکترین آدم هم امکان تسهیل کردن اونا را نداره .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 اسفند 1384 08:41
از هر دوست عزیزی که اطلاعاتی در مورد چگونگی طراحی یک وبلاگ کاری داره خواهش میکنم به من کمک کنه . یا حتی اگه منبعی چه به صورت کتاب و چه به صورت cd سراغ داره معرفی کنه . yahoo id : mohammad13466 متشکرم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمن 1384 09:42
ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم از دوریت در آتشم ************************************************************* دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمن 1384 10:17
زیاد حالم خوب نیست . راستش یه دو سه روزی هست که بخاطر مسمویت غذایی که از سر خوردن یه پیتزا به سرم اومده ، رو برا نیستم . حداقل ۱۵ ساله که مشتری این پیتزا فروشی هستم اما برای اولین بار دچار مشکل شدم . جالبه که از تو اون جمعی که از پیتزا خوردیم فقط من مریض شدم ! واقعا نمیدونم الان چی باید اینجا بنویسم . زندگی که خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمن 1384 09:12
چیزای زیادی میخواستم بگم اما صلاح دیدم که چیزی نگم !!! اول بسیار خوشحالم که یه دوست قدیمی بلاخره پس از کلی فراز و نشیب ظاهرا که به سرو سامون رسید و رفت سر خونه زندگی جدید . آرزوی موفقیت براش دارم . منو که کشت اما انشالله که با موفقیت به پیش بره و دست از ماجرا جویی برداره . و اینکه ارزش هر چیزی رو در موقعیتی که اون چیز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 دی 1384 09:06
همیشه انجام کارهای بزرگ نیاز به تصمیمهای بزرگ داره . خسته شدم از بس واسه اینو اون نسخه راه حل مشکل پیچیدم . نسخه هایی که در زمان گفتن بسیار دلنشین و جالب بنظر میرسه اما به محض رها شدن شخص از شنیدن حرفهای من ٬ همون کاری رو انجام میده که خودش از قبل تصمیمش رو گرفته بود !! البته چیز خیلی غریبی نیست و شاید خود من هم وقتی...
-
مردهای خیابانی
سهشنبه 15 آذر 1384 09:40
خفه شدیم از هوای بد !! امروز که میومدم احساس سوزش همراه با تنگی نفس تو سینه داشتم . میخوام یه کوچولو در مورد (( مردهای خیابانی )) بنویسم . تا الان همه جا حرف از زنهای خیابانی بوده اما من تصور میکنم تعداد مردهای خیابانی حداقل پنجاه برابر زنهای خیابانی هست . خانمومه داره تو پیاده رو راه میره ، از اون ور خیابون یارو از...