مشهد بد نبود . کارای بیخودی زیاد بود و من حسابی گرفتار . پرواز بجای ساعت 11 شب ساعت 3 صبح انجام شد و من نه از این ور و نه از اون ور نتونستم بخوابم . تقریبا تا برسم هتل ساعت شیش و نیم شد .
کارمو خیلی فشرده انجام دادم و چهارشنبه شب تهران بودم .
دلم برای همه تنگ شده . متاسفانه از اینجا نمیتونم به هیچکدوم از دوستان سربزنم . واقعیتش حوصله تلفن زدن هم ندارم . اینجا رو بیشتر ترجیح میدم .
بارون عزیز . تینای عزیز و بقیه دوستان گل دوستتون دارم . فعلا تو مود اینترنت و دوست بازی نیستم . شنیدین طرف تو حالت برزخه ؟ من الان اونجورم .
نمیدونم چرا همه فکر میکنن من شنونده خوبی یم !!!
شاید بخاطر نوع برخورد منه .
خسته شدم بابا یکی دو مورد خودش حرف نمیزنه !!!
خوبه که یک خبری از خودت دادی محمد جان... همین که حالت خوبه و اوضاع روبراهه کافیه... خودت رو اذیت نکن و به کاری وادار نکن... هر وقت حوصلشو داشتی اینترنت بازی کن یا به دوستات بزنگ... تو وظیفه نداری که مطابق میل بقیه رفتار کنی... راحت باش دوستم... من هم دوستت دارم عزیزم...
تابعد
سال 87 پست 10 فروردین که ادامه داره ولی انگاری آرامشش نه .
آرزو می کنم در ادامه به اجبار این عمر وزمان آرامی جان و روان هم براتون مهیا بشه.