محمد

کاملا شخصی و بی محتوا !!!

محمد

کاملا شخصی و بی محتوا !!!

مدتی یه از مطالعه بدور افتادم . احساس میکنم خیلی از چیزایی که میشنوم برام تازگی داره . یادم میاد تا همین یکسال پیش مدام بدنبال بروز کردن اطلاعات کاریم بودم . از این سایت به اون سایت . اما الان ....

و این خیلی بده .

من که خودم فکر میکنم مربوط به تنبلی باشه . و باقی حرفا رو اگه بخوام بنویسم حتما بهونه میشه ، نه دلیل .

یه خورده بیش از اندازه خودمو گرفتار روزمرگیهای بیخودی کردم . شاید اونم بخاطر فرار از سایر مسائله که نمیشه عنوان کرد .

در هر صورت باید به این یکنواختی وبی حوصلگی سر و سامونی داد . یه کم بفکر سلامتی خودم باشم . چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی .

بیش از اندازه استرس دارم . و کشمکش های عجیب و غریب با آدما دارم . باور کنید از یه ارتباط جدید به اندازه یه غول وحشتناک ترس دارم .

ای کاشک آدم به اندازه یه بز بیشتر فهم و شعور نداشت که با یه گوشه چشم شاد میشد و با یه اخم کوچیک غمگین . کاشکی آدم دور ترین فاصله ای رو که میتونست ببینه فقط تا نوک دماغش بود !

راستی روانپزشکا میگن کسانی که خیلی کاشکی کاشکی میکنن افسردن ! اگرچه که بیشتر روانپزشکا خودشون خل تشریف دارن .

این گمشده کی پیدا میشه ؟

 

 من نمیدونم ...

نظرات 9 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 21 آبان 1386 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام آقا محمد
خوبید؟
مادر چطورند؟
راستش و بخواهید منم تازگیا زیاد دچار روزمرگی میشم (منظورم از تازگیا این چند سال اخیره)...خیلی از اطلاعات و دیگران دارن و من ندارم ...نمیشه گفت همش از تنبلیه ... خوب گاهی آدم انقدر درگیر زندگی و مسائل پیرامون اون میشه که دیگه فرصتی برای چیز دیگه نمیمونه ... باورتون نمیشه من اون زمان که سیمین بودم (پارازیت... آموزشگاهی که توش تدریس میکردم یکی از شعبات (غربی) برون سازمانی سیمین بود) حتی وقت نمیکردم پدر و مادرم و درست و حسابی ببینم... صبح میرفتم و شب می اومدم ... شب هم که می رسیدم خونه دیگه نه حال و نه جون صحبت کردن با کسی و داشتم فوری شامم و میخوردم و می خوابیدم تا صبح فردا... الان که به عقب نگاه میکنم می بینم ۵ سال از عمر نازنینم و اصلا نفهمیدم چه جوری گذشت ... واقعا هیچی از این سالها رو نفهمیدم.... الان البته وضعیتم بهتر شده مثل اون موقع ها نیست شرایطم ولی الانم شرایط خاص خودش و داره... ولی بازم به سختی اون زمان نیست ... الان لااقل یه چند ساعتی و دارم که بتونم به خودم اختصاص بدم... منم با شما موافقم هرطور شده باید یه جوری یه جایی یه وقتی برا خودتون پیدا کنید و فقط به خودتون اختصاص بدید...
منم خیلی کشکی کاشکی میکنم یعنی افسردگی دارم آیا؟ (چشمک)
خیلی حرف زدم ببخشید...
شاد و سرفراز باشید و در پناه حق.

نیوشا سه‌شنبه 22 آبان 1386 ساعت 09:53 ق.ظ http://ahangekhiyal.blogfa.com/

سلام

متاسفم واقعا ! خیلی ناراحت مادر شدم !
ر استی من شما رو به لیست مسنجرم اضافه کردم ولی متاسفانه موفق نشدم باهات حرف بزنم !
امیدوارم حال مادر بهتر بشه !
راستی چرا دیگه به من سر نمی زنی ؟

مینو سه‌شنبه 22 آبان 1386 ساعت 11:52 ق.ظ

میشه ازهمین روزمرگیهالذت ببری. در ضمن از هر چی بترسی سرت میاد!.درزمان حال زنرگی کنی بهتر از اینه که در آرزوی چیز نا معلومی درآینده باشی.همه چی درست میشه.

خیال تو سه‌شنبه 22 آبان 1386 ساعت 05:28 ب.ظ http://sounds-of-heart.blogfa.com

سلام ...
خوبین؟
حال مادر چطوره؟
امیدوارم هرچه زودتر بهتودی حاصل بشه
و امیدوارم که خودتون هم از این سر درگمی و روز مرگی راحت شین
و کقل قبل بشین
موفق باشید

نیوشا سه‌شنبه 22 آبان 1386 ساعت 05:41 ب.ظ http://ahangekhiyal.blogfa.com/

دوباره سلام
اون عکسه خودمم ! در ضمن اگه تو شرکت نتونستی بری تو مسنجر ! می تونی بری تو این سایت ! meebo.com
اگه اشتباه نکنم !
قسمت یاهو ! آی دیتو می دی و خلاصه این سایت مال کارمندای خلاف سنگینه !
که روشون زیاده !
در ضمن عجیب نیست که شما تو مسنجر از من یام نداشتین ! چون ۳ بار که اومدم آف بزارم این دوست شیطونم مریم ! یک دفعه عین جن بوداده سر و کله اش یدا شد و نیم ساعت اول من خنگ اونو جای شما اشتباهی می گرفتم !
بعد اون متعجب می شد از این که من هی حال مادرشو می رسم !

سلام
مرسی . آره سایت و میدونستم منتهی تو وب ازش اسم نبردم که فیلتر نشه .
البته فکر نکنم فیلترش کنن .
به هر حال ممنون که اطلاع دادید .

بارون چهارشنبه 23 آبان 1386 ساعت 07:09 ب.ظ

آخییییییییییی....راحت شدم. بالاخره یکی پیدا شد عیییییییییییین خودم باشه. فقط نمیدونم چرا وقتی من این حرفها رو میزنم جیغشون درمیاد و باور نمیکنن و هر چی حرف بی تربیتی بلدن به من بیچاره میزنن. خوبه شما آقایین و کسی جرات نداره بهتون حرفی بزنه. فقط اگر راهی براش پیدا کردین جون هر کی دوست دارین به منم بگین بلکه بتونم یه خاکی تو سرم بریزم. حق الزحمه تونم حتتتتتتتتما پرداخت میشه.البته من اصلا اهل کاشکی گفتن نیستم. مرسی....

بارون جمعه 25 آبان 1386 ساعت 01:28 ب.ظ

اگر پیدا نشه....تا حالا فکر کردین اگر پیدا نشه این گمشده چه وضعی پیش میاد؟ من که جراتش رو ندارم. نه برای خودم و نه بخاطر خودم...برای بقیه میترسم...خیلی هم میترسم...

اندیشه ورز برنا چهارشنبه 30 آبان 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://andishevarz.blogfa.com

لازم شد بیای سفر عسلویه
ببرمت تو خلیج فارس بگردی
واسه خودت ماهیگیری کنی
اینقد حال می ده
یه تنی هم به این ابی زلالش بزنی
خوشحال می شویم به ما سر یزنید تاریخ عسلویه مکانی که پروژه های بزرگ گاز و نفت و پتروشیمی کشور در آن است را با تحقیق گفته ایم فکر نکنیم جایی دیگر ببینید...
حتما نقد و اندیشه تان را برای ما یادگاری بگذارید..

بهاره پنج‌شنبه 1 آذر 1386 ساعت 01:36 ب.ظ

سلام آقا محمد
خوبید؟
اوضاع احوال خوبه؟
مادر چطورند؟
۱۰ روزی میشه آپ نکردیدا خیال آپ کردند ندارید؟
هر جا هستید ایشالا شاد و سلامت و پیروز باشید.
در پناه حق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد