در ، غروبِ بی فروغ آشنایی ،
این من و تو ، در سر راهِ جدایی
خاطراتی مانده از ،
هر شام و هر روز
سرگذشتی دارد این ،
عشقِ جگرسوز
می روی با بی قراری ،
یادی از خود ، می گذاری
می نهی ، یادی غم انگیز ،
خاطراتی ، حسرت انگیز
همرهِ آهی شررخیز
در غمِ ما، مهر ومه ، افسرده گردد ،
چهره ی شاداب گل ، پژمرده گردد
در ، غروبِ بی فروغ آشنایی ،
این من و تو ، در سر راهِ جدایی
بعد از این ما ، با جدایی آشناییم ،
با غم ، بی آشنایی ، آَشناییم
سلام آقا محمد
خوبید؟
عجب شعر قشنگی بود.... شاعرش کیه؟
ببخشید من چند وقته حسابی سرم شلوغه و وقت نمیکم بهتون سر بزنم... یعنی یه سر میام و میرم... شعر قبلیتون و هم خوندم (من عاشق اشعار مولانا هستم) ولی انقدری وقت داشتم که بیام و بخونم برم وقتی برای نظر گذاشتن نبود... دیگه به قول محمد شمارش معکوس شروع شده و همه کارا مونده و خلاصه همگی داریم MP3 کارا رو انجام میدیم:) اگه وقت زودتر میام دیدنتون...
شاد و پیروز ... در پناه حق باشید.
شعر از سریر و خواننده محمد نوری.
میدونم تو موقعیت شلوغی هستید . ایشاله که همه چی درست و حسابی پیش بره . خودم هم بشدت گرفتارم