محمد

کاملا شخصی و بی محتوا !!!

محمد

کاملا شخصی و بی محتوا !!!

روزها و شبها از پی هم میگذره  . اما ....

 

قصد غرغر کردن از همه چی و همه کس و ندارم .

 یه حس بد گه گاهی به سراغم میاد و باعث میشه تمرکزم بهم بریزه . خودم هم تلاشی برای ازبین بردن اون نکردم . و احتمالا خودم مقصرم ! اما چه میشه کرد زندگی دوم هم با ما زاده شده و باید تحملش کرد .

 

راستی شاپرک جان : بد بینی تو وجود من وجود نداره شاید حتی گاهی خوش بینی بیش از اندازه موجب مشکلاتی هم شده ! یه چیزی آزار دهندس و اون اینکه بدونی و مطمئن شی طرف مقابل ( دور از جون شما ) آدم ونفهم حساب کنه ! شاید برای خود شما هم پیش اومده باشه که حتما اومده . من خیلی عصبی میشم اگه کسی با هام این رفتار رو داشته باشه .

 

(قورباغه !! آخرش هم  بلد نشدم چه جوری میشه رو وبلاگ موزیک گذشت و هر وقت خواست ، عوضش کرد .)

 

عادت کردم موقع کار حتما یه گوشی هدفون در گوشم باشه و یه موزیک  وز وز کنه !     کارای منم غیره آدمیزاده !!

 

پنج شنبه با ....... میخوایم بیرم روستای آهار. ازطرف شرکت ترتیب یه توره یه روزه  داده شده .

 

میگم که همچین بد نیست یه وقتایی آدم مال خودش باشه ها . نه ؟ یعنی کسی با هات کاری نداشته باشه . خودت باشی و خودت .  من که فکر میکنم لازمه یه وقتایی آدم با خودش خلوت کنه و کسی هم مزاحم نشه .

 

البته روز پنج شنبه ینگه دارم !!

 

از خدا بخواید که همیشه سطح توقع مون  رو مدیریت کنه . که این بزرگترین و بهترین آرزویی  که میشه داشت .

 

توقع بیجا از آدما س که ما رو دچار درد سر و گرفتاری میکنه .

نظرات 4 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 05:21 ب.ظ

اولللللللللللللللللللللللل
سلام آقا محمد
خوبید؟
به به ... می خواهید برید آهار؟ یادتون باشه حتما شکراب هم برید ... راهش مافوق تصور قشنگنه... حتما برید ها... یه نگاه هم به مسجد محل بندازید...(پارازیت... فیلم مارمولک و اونجا بازی کردند) حسابی جای منم خالی کنید:)
در مورد سطح توقع هم خدمتتون عارضم که تا دنیا دنیاست امکان نداره سطح توقعات آدم هم کاهش پیدا کنه! (پارازیت... به قول آقایون راننده گشتم نبود ... یعنی منظورم اینه که منکه سعی کردم ولی نشد (چشمک) )
درخصوص مال خود بود آدم برای خودش........ درست دست گذاشتید رو نقطه حساس... منم دلم لک زده برا اینکه فقط دو روز مال خودم باشم... بیشتر نه ... فقط دو روز....
راستی یه چیزی... امروز اون پیر مرده رو قال گذاشتم... دیدم یکی دیگه از راننده ها اومده اول فکر کردم اومده دنبال من ولی دیدم گفت خانوم معینی؟ بعدش گفتم نه ولی آقا میشه حالا منو ببرید و خانم معینی با ماشین بعدی بره؟ گفت کجا میرید؟ مسیرم و گفتم و اونم دید من راهم نزدیکتره گفت باشه پس بریم..... نمیدونید انقده دلم خنک شده پیرمرده رو قال گذاشتم که حد نداره...(لبخند موزماری بدجنسی )
راستی منم دنبال اینم که ببینم چه جوری میشه آهنگ گذاشت تو وب بلاگ ... اگه یاد بگیرم شاید گاهی اوقات به جای مطلب نوشتن ... خودم بخونمشون یا یک آهنگ بخونم و بذارم تو وب بلاگم... فقط دعا کنید یاد نگیرم چون اگه یاد بگیرم این کارو حتما انجام میدم اونقتش دیگه فقط خدا به دادتون برسه که چی میخواهید بکشید با این صدای اجغ وجغ من!
چقدر حرف زدم...
شاد و پیروز باشید... در پناه حق.

آرزو سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 10:29 ق.ظ http://avayasemani.blogsky.com

سلام .
امیدوارم همیشه خوب باشید و برید تور . خیلی خوبه آدم حداقل یک روز برای خودش باشه . خوش بگذره جای ما رو هم خالی کنید . منم دلم هوای سفر کرده ولی مشکلات نمی ذاره .
موفق باشید.

بارون جمعه 22 تیر 1386 ساعت 11:06 ب.ظ http://man-o-baroon.blogsky.com

سلام. خوبین؟ شما شوهر مینا خانوم جون هستین که تازه گیها خیلی جوش زده صورتش؟ اگر همونین که...غصه نخورین اصصصصلاْ. سرگرمی نداشتن هیچ چیز مهمی نیست. واستون پیدا کرده خانومتون. آماده بشین واسه تغییر دادن محتویات پروفایلتون ( البته اگر همون مینا خانوم همسر عزیزتون باشه)...

مینا شنبه 23 تیر 1386 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام :))))))))))))))))))))))))))))))))))
وای مردم از خنده:))))))))))))
سلام آقا محمد
خوبید؟
پنجشنبه خوش گذست؟
ببخشید...این خانوم بارون یکی از دوستان نتی و خوانندگان وب بلاگ من هستند... چون تو حرفام همیشه از محمد صحبت میکنم و ایشون می دونند که محمد اسم همسر منه و از اونجاییکه لینک شما تو لینکهای روزانه و لینک باکس من با اسم محمد هست... ایشون اشتباهی فکر کردند که نکنه شماهمسر من هستید... خیلی خیلی ببخشید...
شاد و پیروز باشید...
در پناه حق.

سلام مینا جان

خیلی خیلی خوش گذشت . جای شما هم خیلی خالی . این برو بچه های شرکت از بس تو اتوبوس و تو مسیر حرکات موزون انجام دادن فکر کنم شب همه از پا درد خوابشون نبرد . راستی شکرآب هم رفتیم . آبشار هم دیدیم . جاتون خالی حسابی هم تو مسیر گیلاس و آلبالو خوردیم ( یواشکی دزددیم ! ) .
مسیرش خیلی شبیه درکه بود با این تفاوت که خیلی سرسبز تر و خلوت تر .
اگه میشد یه چندتایی عکس میذاشتم ولی خب نمیشه .

به بارون خانوم هم گفتم که شما همسر من نیستید !!!!!! ( خیلی بامزه بود ٬ سر صبحی کلی خندیدم )

در کل بسیار خوب بود جای شما خالی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد