چند روزی مسافرت بودم . بجز تنهایی ها که حتی در جمع هم ولم نمیکرد ُ در مجموع خوش گذشت . چند شبی که اونجا بودیم . ۲ شب پشت سرهم خواب های پرت و پلا دیدم . باید بگم دلم بد جوری . نه . خیلی خیلی بد جوری تنگ شده . اما چاره ای جز این نیست . باید تحمل کنم تا این دوران سخت هم تموم بشه . خوشبختانه خبر میرسه که شرایط اونطرف هم بهتر شده . وکم کم مسیر مزخرف زندگی داره پیدا میشه . اما یه چیزی آزارم میده . در بد ترین شرایط هم فکر نمیکردم برای از بردن خاطره ها لازم باشه هر چیزی که مربوط به اون شخص باشه ُ چوب حراج بهش زده بشه .
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفتون...شرمنده کردین.
بله بنده اهل کرمان هستم ولی ساکن مشهد مقدس.
شاد باشید و پیروز.
سلام
ممنون از حضور سبزتان