کرمان نامه
روز پنج شنبه واسه یه کار اقتصادی رفتم کرمان . از قبل هم پرواز ساعت 8:30 رو رزرو کردم و برگشتم هم 20:30 همون روز بود . خب صبح تا ظهر که در گیر کار بودم ( اگرچه که نتیجه ای هم دربر نداشت ) اما از ظهر به بعد که بیکار بودم ، رفتم جاهای دیدنی این شهر تاریخی رو دیدم .
* ماهان : مقبره ای به نام شاه نعمت اله . ظاهرا" این آقا یه صوفی بوده که پیشگویی های بسیار جالبی در زمان خودش کرده از خادم این زیارت گاه خواهش کردم اتاقی رو که ایشان در اونجا به عبادت میپرداختند رو نشونم بده . یه اتاق شاید دو در یک با نقوش بسیار زیبا که راستشو بخواید منو رو هم تحت تاثیر قرار داد . خادم اونجا میگفت اگرچه که ایشان امام زاده نیستند اما هر کسی آرزویی داشته باشه و از این آقا با نیت پاک بخواد بهش میده .
داخل حیاط یه حوض بزرگ بود که میگفتن بایستی رو به مزار و پشت به این حوض بایستی و نیت کنی و از پشت سرت پولی بداخل این حوض پرتاپ کنی . اگه یه راست بیافته داخل حوض حتما آرزوت برآورده میشه .
• باغ شازده که یه خورده دور تر از ماهان بود هم در نوع خودش زیبا بود .
• مشتاق علی شاه : مقبره این آقا هم تو خود کرمان بود . ایشان نیز از دراویش و صوفی های زمان خودشون بودند که ظاهرا" قرآن رو با ساز سه تار میخوندند ( زمان صفویه ) به دستور امام جماعت کرمان در اون زمان بعداز نماز به منزل ایشان حمله میشه و چون از نظر اون احمقها این کار کفر بوده ، سنگسار میشه ! احساس کردم این بابا هرکه بوده ، آدم درست و با احساسی بوده .
• حمام گنجعلی خان : داخل بازار قدیمی کرمان . اینجا هم برام خیلی جالب بود . حمام دارای قسمت های مختلفی بوده یعنی جای کارگرها با جای نشستن خوانین و بازرگانها فرق داشته . حتی قسمت حاکم نشین داشته که خان قدیم کرمان در اونجا حمام میکرده . جالب اینجا بود که خب اون زمان ساعت وجود نداشته دو تا سنگ بزرگ و شفاف رو یکی به سمت شرق و دیگری به سمت غرب داخل این حمام نصب کرده بودن که مردم بتونن بطور تقریبی زمان روز رو تشخیص بدن .
• چای خانه وکیل هم در نوع خودش جالب بود . موسیقی زنده داشت . راستی تا یادم نرفته بگم که جزئ من هیچکس دیگه تو اون ساعت تو این چای خونه نبود ! از اونایی که موسیقی اجرا میکردن خواهش کردم آهنگ (( جان مریم )) محمد نوری رو واسم بزنن .
• آخر وقت هم زنگ زدم به یه دوستی که در کرمان داشتم و ازش خواستم منو ببره (( کافی شاپ آندو )) از مدتها دلم میخواست اینجارو ببینم . جایی که همیشه تو ذهنم ازش تصویر نا خوشایندی داشتم . چنتا آدم علاف الدوله مفنگی که یکیشون از بس بنگ زده بود تو عالم هپروت بود . داهاتی تو این گرما یه کلاه پشمی لبه دارکه بچه ها تو تهران زمستون رو سروشون میزاشتن ، کشیده بوده رو سرش که تیپش خیره سرش بهم نریزه !؟ آخر وقت هم اون کسی رو که نباید میدیدمش ، عد تو اینجا دیدمش !! در هر حال دیدن این دوست قدیمی که زمانی جون من بود و اون ، خالی از لطف هم نبود . چون ساعت 20:30 پرواز داشتم دیدن این دوست به 1 دقیقه بیشتر نرسید . شاید دست روزگار یا به نوعی قسمت اینطور بود که یه دفعه دیگه اونو ببینم .
• خیلی خوب بود خوش گذشت جای بقیه دوستان هم خالی .
سلام
سفرنامه ئ جالب و قشنگی بود ... من از بین افرادی که اسمشون و بردید فقط حضرت شاه نعمت الله ولی و میشناسم که از عرفای بزرگ و نامدارند ... یه دیوان شعر هم با نام خودشون دارند ... شعراش خیلی زیبا و قشنگند ... این عرفای بزرگ من نمیدونم چرا همه شون اینجوریند یعنی یه جورایی جواب آدم و میدهند ... مث تکیه ئ بابارکن الدین در تخت فولاد اصفهان که مقبره ئ یه عارف بزرگ به همین نام است ... اونم بالای مقبره اش یه تخته سنگ مرمره ... اونم میگویند هر کی میتونه نیتی بکنه و یه سنگ برداره و بزنه به این سنگ مرمر اگه سنگه چسبید جواب نیت مثبته ... من اگه با چشم خودم ندیده بودم که سنگه (از مهر نماز استفاده میکردند ) میچسبه ... باورم نمیشد ... تازه خود خادم اونجا هم من مطمئنم صوفی و عارف و خلاصه آدم بزرگیه ... ولی رو نمیکرد...
با این تعاریفی که کردید دلم میخواد در اولین فرصت برم اونجا ...
خیلی حرف زدم ببخشید.
شاد و پیروز ... در پناه حق باشید.