روز ها و شبها از پس هم میرن و ما همچنان در پیچ و خم کوچه های خیال خود در پی راهی برای رسیدن به انتها هستیم . اما مسیر پر پیچ و خم زندگی با سراشیبی های تند و گاه با سر بالایی های جانکاه خود ما رو مشغول به خود کردن که چیزی و راهی جز همینی که در پیش داری وجود نداره .
دلم میخواست از نو متولد میشدم .
اگه این اتفاق واقعا می افتاد شاید هیچ وقت این مسیر رو انتخاب نمیکردم .
اینقدر درگیر شدیم که حتی اطراف خودمون رو هم خوب نمیتونیم ببینیم . بقیه هم همینطورن اونا هم ما رو نمیبینن .
واقعا چرا ؟
جوابش سخته!
سلام
خوبید؟
ممنونم از پیام خوبتون ...
جوابش اون بالاست ... دست خدا ! ۶ میلیارد و اندی آدم و گذاشته سر کار و کیف میکنه ;) خالی از شوخی ... راستش زندگی روال عادی خودش و طی میکنه این ماییم که سال به سال تغییر میکنیم ... ای کاش حد و مرزی بین دنیای کودکی و بزرگسالی بود تا دیگه وقتی بچه یی بزرگ میشه یدفعه در رود غران و خروشان دنیای بزرگ سالی نیفته و اینجور مسایل و مشکلات سخت زندگی اونو از خودش و اطرافیانش غافل نکنه ...ای کاش مرزی بین این دو دنیا وجود داشت...
سلام به همه دوستانه مهربونم ... شماها تک تک منو شرمنده کردید ... چه احساس خوبی پیدا کردم وقتی می بینم که تو وبلاگ هم میشه دوستان خوب و مهربون مثل شماها پیدا کرد ... شما ها تسکین دهنده بودید با این نظرهای خوبتون ... من چه جوری می تونم محبت شماها رو جواب بدم ... فقط می تونم بگم و از خدا بخوابم که هیچ موقعه غم نبینید ... بازم شرمنده همتون ... شاد باشید ... همیشه باشید .
سلام قشنگ نوشته بودی اما خیام هم یه رباعی با این مضمون داره
این قافله عمر عجب می گذرد-در یاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوریم-پیش آر پیاله را که شب میگذرد
خوش باشی و بای
سلام
خوبید؟
خیال آپ کردن ندارید؟/:) ممنون که اومدید پیشم ... کنسرت عصار هم ای بد نبود ... کنسرت پارسالش خیلی قشنگ بود ولی امسال ...
هر جا هستید شاد و پیروز... در پناه حق باشید...
نه بابا. نه شما و نه من خودمون خوب میدونیم اگر هفتصدبار دیگه هم به دنیا بیایم هییییییییییییچ غلط خاصی نمیکنیم جز تکرار همین غلطهای گذشته و حال و آینده! پس بیخودی خرج زایمان و مهمونی های بعدش رو رو دست والدین نذاریم بهتره. البته این خرج رو خودشون رو دست خودشون گذاشتن. نه ما!