چند وقتی دارم در مورد مذهب مجددا فکر میکنم . شاید یک سال پیش احساس زیاد خوبی نسبت به مذهب نداشتم . تا اینکه با کسی آشنا شدم که تعریف دیگه ای رو از مذهب داشت . واقعیتش بقدری به شخص خودش اعتقاد داشتم که وقتی از مذهب صحبت میکرد قبولش میکردم . نمیدونم شاید هم به دلیل این بوده که من نسبت بهش ارادت خاصی داشتم . تا اینکه شرایطی پیش اومد و دیدم نه اصلا اینطور هم که میگفت نیست . آدما چه مذهبی باشن چه غیر مذهبی باشن با تغییر شرایط ٬ تقییر میکنن . بنابر این الان مطمئن شدم که مذهب فقط سپر بلای یه عده شده و اصولا مذهب ساخته ذهن بشر ه . یه نوع خیال پردازی ٬ و مستمسکی برای پوشش بعضی کار ها .
تعریف من از مذهب انسانی :
۱- صداقت در گفتار ۲- صداقت در عمل ۳- خیر خواهی ۴-عدم ظلم به همنوع ۵- محبت واقعی و بدون کلک ۶- ....
البته مطمئن نیستم تمام همین خصوصیات رو خودم هم داشته باشم ٬ اما ایده آل ها اونای بود که گفتم . مذهب واقعی بنظرم باید اونا باشه .
اما در مورد خدای بیچاره :
خودش هم از خلقتی که کرده حیرون مونده (( انسان ))
من نمیدونم این خدای بیچاره رو چرا اینقدر اذیتش میکنن . آخه یکی نیست بگه مگه همه نمیگن خدا نیازی به کسی یا چیزی نداره . پس چرا شب و نصفه شب و صبح زود بیچاره رو از خواب بیدارش میکنن و یه مشت حرفهای تکراری تحویلش میدن .
به نظره شما این درسته ؟
خدا نیازی به این چرندیاتی که بعضی از آدما هر روز به زبان عربی میگن نداره .
خدا هم نیاز به محبت داره نه حرفهای تکراری که مطمئنم بعضی ها حتی معنی اون هم نمیدونم .
محمد جان سلام
خوبید؟
ممنون که اومدید پیشم ... راستش و بخواهی یه عالمه مطلب نوشتم ولی وقت تایپ کردنشون و ندارم ...:(
در مورد مذهب هم ... راستش منکه خدا رو از تو مذهب و حرفای مذهبی پیدا نکردم ... تازه دارم سعی میکنم خدا رو با عشق پیدا کنم ... خدایی که مذهبیا نشون آدم میدن اون خدایی نیست که عرفا نشون میدن... خدای عرفان مهربونه ... با گذشته ... شوخه ... جدیه ... ولی بی رحم نیست... همیشه یه کوره ی داغ برا آدم اماده نکرده که تا ادم رفت اون دنیا یه راست شوتش کنه اون تو ... خدای عرفان میگه تو با با من دوست شو ... دوستم داشته باش... بقیه اش با من ... هر چی خطا کردی خودمم در جا همه را برات میبخشم ...خدای من این خداست ... تا زنده هستم هم در مورد خدا اینجوری فکر میکنم ... ببخشید خیلی حرف زدم ...
بازم بیایید اونورا خوشحال میشم...
شاد و پیروز... در پناه حق باشید...
محمد جان سلام
خوبید؟
ممنونم که با حضور گرمتون به کلبه ام رونق دادید...
راستش شعری که انتخاب کرده بودم : پیش رخ تو ای صنم ...
از کتاب آیینه در آیینه اثر هوشنگ ابتهاج ملقب به ا.ه.سایه است... من یه عادتی دارم و اون اینکه وقتی کتاب شعری و باز میکنم ... قبلش یه نیت میکنم و بعد اون کتاب و باز میکنم ... در واقع با هر دیوان و کتاب شعری برای خودم فال میگیرم... شب عید فطر هم بناسبت عید میخواستم چند بیت شعر شاد فارغ از سوز و گداز و آه و ناله ...در بلاگم بذارم ... وقتی کتاب شعر و باز کردم این شعر اومد و خوب منم به فال نیک گرفتمش و گذاشتمش در بلاگم ...
اما در مورد معشوق که پرسیده بودید معشوق کی و چی است و اون کیه که از ملک مقامش بالاتر است... خودت فکر میکنی معشوق کی است؟ عشق و از کجا باید آغاز کرد؟ اصلا خود عشق چیه؟ دوست داشتن؟ علاقه ی زیاد؟ برا کسی گریه کردن؟ بعضیا میگویند عشق یعنی تو خودت و برا معشوق فنا کنی...ولی عشق اینم نیست... آدم نمیخواد خودش و برا کسی فنا کنه ... عشق از معرفت میاد و معرفت بمعنی شناخت است... همونطور که برا باسواد شدن یه مرتبه آ دم و نمینشونن کلاس چهارم دبیرستان و باید مرحله به مرحله پله های ترقی و طی کنه و هر سال یک کلاس و بخونه ... در عالم عشق هم باید از جز شروع کرد تا به کل رسید...عشق پست وجزء و کوچک زمینی ... ولی اگه همین جزء نباشه تو به کل نخواهی رسید... به عشق پاک و ناب آسمونی که همون عشق حضرت حق است ... ولی معشوق در هر مرحله از عشق که باشه معشوق است و انسان در نهایت میخواهد همه چیزش را فدای او کند... تا مادامیکه عشق زمینیست ...آدم همه ئ دار وندار خودش و در راه او میدهد ...اگه پولی درمیاره برا اوست و ...و در مرحله ئ آخر وقتی عشق آسمونی شد ... الهی شد ... تنها چیزی که انسان دارد و میخواهد که فدای عشق کند ... جانش است ...برا همینه که میگویند عشق = فنا.انسان وقتی به عشق واقعی میرسد وقتی به معشوق ازلی میرسد نمیتواند که روح را در کالبدش نگه دارد و میخواهد که هرچه زودتر به وصال معشوق برسد ... با این تفاسیر خودت بگو معشوق در شعر سایه چه کسیه ؟
و در آخر اینکه خیلییییییییییی ببخشید که پر حرفی کردم وسرت و درد آوردم...
بازم بیایید اونورا خوشحال میشم ... شاد و پیروز ... در پناه حق باشید.
سلام محمد عزیزم!!!
شعر راخوندم. نکته های جالبی توی اون بود... راستی من خودم تمام روزه هام را تا اونجا که تونستم گرفتم نماز ها را هم مرتب نه اما می خونم . اما نمی دونم چرا همه فکر می کنن مذهب و اعتقاد به خدا توی نماز و روزه است. به نظر من خداوند اعتقادات قلبی و پاکی نیت قلبی آدمها براش مهم تره. می دونی من با اون که موافق جمهوری خواهها نیستم اما پرزیدنت بوش را از بیشتر ایرانیهااز نظر مذهبی بیشتر قبول دارم . اومسیح را فیلسوف تاثیر گذار و روح خود معرفی می کنه چون به مذهب در چهل سالگی رسیده!واین ما ایرانی ها هستیم که اسلام رو به این وضع اسفبار برای خودمون ترسیم و اجرا کردیم و گر نه در اسلام اگر زبانت عربی نباشه می تونی قرآن را به ترجمه بخونی همون کاری که خارجی ها می کنند!!!