با کسی صحبت میکردم ٬ گفتم آدما از روز اول که پاشون به این دنیا باز میشه همون اول آنچنان فریاد و گریه زاری راه میاندازن که نگو و نپرس . بعد درد سرهای این بچه که بخواست خودش نیومده شروع میشه : گوش درد ٬ زردی ٬ شیر نخوردن ٬ ناف انداختن و....بعد که بزرگتر میشه ٬ بهش میگن این کار و بکن اینکارو نکن ودرس و مشق و بعد غول بزرگ کنکور و بعد شاید ازدواج . این داستان همینجوری ادامه داره .
من که نگاه میکنم ٬ چیزی درش نمی بینم جزء زجر ٬ گرفتاری و عذاب .
پس واسه چی آدما به خاطر لذت و شاید بازی خودشون یه نفر دیگه ای رو گرفتار زندگی میکنن ؟
به نظر شما من یه جورایی افسردم !؟
سلام عزیز ...وبلاگت مثل خودت و نوشته هات زیباست امید وارم که همیشه زیبا ببینی تا بتونی زیبا بنویسی...گذر نگاهت خورد یه سری به کوچه های ما بزن همیشه موفق باشی...
جواب : دوست عزیزم وبلاگ شما باز نمیشه . متشکرم که سر زدی .
خوبه اینها رو میدونین و بچه تولید میکنین که اونها بشن اسیرتر از خودتون!